میخوام دست به کاری بزنم که خیلییی برام سخته...

لطافت و شادی زندگی من از همون روز اول با کتاب خوندن رقم خورد. بعدترها خاطراتم رو هر شب مینوشتم... بعد هم من بودم و شب و رادیوی جیبی و هندزفری در گوشم... 

طوری کتاب خواندن و نوشتن با پوست و گوشتم آمیخته شده بود که ساااعتها یه گوشه مینشستم و میخواندم و میخواندم و میخواندم...

شب خاطراتم را مینوشتم, گاهی داستان مینوشتم از جنگلهای اسرار آمیز و گنجهای نهان و دخترکان پر از امید و آرزو

همین خواندن و نوشتن همه ی وجودم را پر از ایده های ناب کرده بود... ایده هایی که مانند حباب در بالای سرم تشکیل میشدن و گاهی بی هیچ فرجامی میترکیدند.

اینترنت و تلگرام که آمدند جای همه ی داشته هایم را گرفتند..

اینترنت برایم جای کتاب را گرفت... میتوانستم بهترین کتابها را دانلود کنم... اینترنت وبلاگهای آموزنده از زندگیهای واقعی داشت... اینترنت همه چیز را میدانست... تمام سوالهایم را میدانست حتی طرز درست کردن چیزکیک شکلاتی را....

تلگرام سرشار بود از کانالهای جااالب و آموزنده و جذذاب و مطالب خواندنی و شنیدنی بسیااار...

اینستاگرام که دلم از فضایش خون است ولی همان هم صفحاتی داشت که میتوانست ایده های جالبی مهمانم کند...

علاوه بر آن اینترنت و اینستا میتوانستند کمکم کنند اندیشه هایم را با دیگران به اشتراک بگذارم

و من ساعتها در روز را مجذوب این صفحات جادویی میماندم و جای کلاسهای حقیقی بیرونی سعی در کسب هنر و اطلاعات از طریق صفحات مجازی را داشتم

و

من

معتاد 

شدم

و در دنیای حقیقی ام کمتر عمل کردم, کمتر زندگی کردم, و خودم را در دنیای شاد ذهنی ام پنهان کردم و روز بروز اطلاعاتم بیشتر و عملم کمتر شد...

و حالا تصمیمی عجیب گرفتم

میخواهم به مدت یک هفته مانند مادربزرگم در 50 سال پیش زندگی کنم...

هییییچ کتاب یا مطلبی نمیخوانم و نمینویسم. وای فای گوشیم خاموش میشه و حتی یک خط در گوشی یا غیر آن نمیخوانم

هیییچ سخنرانی جالبی گوش نمیدهم, حتی تلویزیون نمیبینم, هیییچ ایده ی جالبی را با ساعتها فکر کردن نمیپرورانم

فقط

در این یک هفته

به هر چه میدانم

عمل میکنم

و لحظه به لحظه خودم را با کار خفه میکنم

این روزه ایست برای منی که بلدم قشنگ حرف بزنم ولی بلد نیستم قشنگ عمل کنم... 

حالا فقطططط عمل میکنم

ساعت 8 صبح بیداری و 11 شب خواب از فرط خستگیست...

فقط کار میکنم و کار میکنم و کار میکنم

حتی دیگر فکر هم نمیکنم

شاید این روزه کار کرد و عملگراتر شدم

نتیجه اش را شنبه ی هفته ی بعد مینویسم...

پس بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا به امید تو...